“خیـلی پستی”
פֿـבآیـــآ بـِـﮧ سَلـآمَــتـﮯ פֿـوבت! نـَ ـﮧ بَنــבه ےِ [بـیـפֿـوבت]
Home ProFile Links Archive
“خیـلی پستی”

یکی تعریف میکرد میگفت با دوستم رفته بودم رستوان،

 


روبروی تخت ما یه دختر و پسر نشسته بودن

 


 که پسره پشتش به تخت ما بود،

 

 

معلوم بود باهم دوست هستن،

 


اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد،

 

 

قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست،

 


دختره شروع کرد به آمار دادن،

 

 

سرمو انداختم پایین،

 


دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم.

 



خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم،

 


 با نگاهش قبول کرد،

 

 

بلند شدن،

 

 

پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به تخت ما رسید

 


دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت.

 


میدونی براش چی نوشته بود؟!

 

 

خیـلی پستی

 

 

منبع : ♥ داستان و عکس و مطلب ,عاشقانه♥



نظرات شما عزیزان:

shahrzadr
ساعت21:46---8 بهمن 1392
هعی خدا .... دخترای این زمونن دیگه
پاسخ: همشون ن ولی بعضیاشون اینجورین دیگه کاریشم نمیشه کرد


مائده
ساعت20:18---5 بهمن 1392
آره واقعا باید میزد تو دهنش

دلم واسه پسره میسوزه
پاسخ:آره آبجی واقعا . . .


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

هدایت به بالا